share 700 بازدید
تاويل قرآن

على‏اكبر بابايى
يادآورى

درشماره‏هاى گذشته‏1 ، بحثى را درباره «تاويل قرآن‏» آغاز نموديم كه به خاطر طولانى بودن بحث‏2 از ادامه آن صرف نظر گرديد، ولى جهت ابتر نبودن مطالب آورده شده، تصميم برآن شد كه مختار خود را در اين موضوع از نظر خوانندگان بگذرانيم.

تاويل قرآن چيست؟

لفظ تاويل، درضمن هفت‏سوره از سور قرآن كريم‏3 هفده‏بار استعمال شده‏است كه پنج‏بار آن ( دو بار به طور يقين و به اتفاق مفسرين‏4 و سه بار به حسب ظاهر و به‏نظر مشهور)5 در مورد قرآن يعنى در حال اضافه به ضميرى كه به كل يا بخشى از قرآن برمى‏گردد، به‏كار رفته است. و در روايات نيز كلمه تاويل در مورد قرآن، بسيار استعمال شده‏است، ولى (تاآنجا كه تتبع نموده‏ام)، در هيچ آيه و روايتى تاويل قرآن، تعريف و تفسير نشده و حقيقت آن تبيين نگشته است، جز اين‏كه دربعضى از روايات بطن قرآن با تاويل، تطبيق شده است. لذا براى فهم حقيقت تاويل قرآن و مراد از آن، بايد مواردى را كه تاويل در مورد قرآن به‏كار رفته‏است، مورد مطالعه و دقت قرار داد و با توجه به معناى لغوى و مستعمل‏فيه كلمه تاويل و قرآين موجود در كلام، معناى مراد از آن را درهر مورد تشخيص دهيم و بانظر به همه موارد، به حقيقت آن پى ببريم. البته توجه به كلمات لغت‏شناسان و مفسرين و ملاحظه ساير موارد استعمال تاويل (يعنى مواردى كه در مورد غير قرآن به‏كار رفته) نيزلازم است، زيرا ما را با معانى مستعمل‏فيه كلمه تاويل و معناهايى كه ممكن است تاويل در آن استعمال شود، آشنا مى‏كند و ما را در استظهار و فهم مراد از آن در مواردى كه درمورد قرآن به‏كار رفته‏است، يارى خواهدكرد.
بعد از ملاحظه كلمات لغت‏شناسان و مفسرين و تتبع درمعانى مستعمل فيه تاويل در استعمالات قرآن و روايات، به مطالعه
ودقت در مواردى كه تاويل درمورد قرآن كريم به‏كار رفته‏است، پرداختيم و به اين نتيجه رسيديم كه تاويل قرآن درلسان آيات كريمه و روايات شريفه عبارت است از:
معانى و مصاديقى از آيات كريمه كه براى غير راسخان در علم (نبى‏اكرم - صلى‏الله عليه وآله - و ائمه اطهار - عليهم‏السلام -) ظاهر نمى‏باشد و فهميدن آن طبق اصول محاوره ميسر نيست و آن معانى و مقاصد مزبور چند قسم است:
الف - معناى حقيقى و مراد واقعى آيات متشابه.
ب - معنا و معارف باطنى آيات كريمه، اعم از آيات محكم و متشابه.
ج - مصداق خارجى و تجسم عينى وعده و وعيدهاى قرآن كريم درمورد آخرت و ساير پيشگويى‏هاى آن.
د - مصاديق برجسته‏اى از مفاهيم آيات كريمه كه از ديد عرف و افراد عادى، پنهان است.
در ذيل، هريك از اقسام مذكور را با شواهدى از آيات و روايات ذكر مى‏نماييم:

الف - معناى حقيقى و منظور واقعى آيات متشابه

آيات متشابه آياتى است كه معناى حقيقى و مراد واقعى آن ظاهر نيست، درقبال آيات محكمات كه معناى آن طبق اصول محاوره، ظاهر است و تشابه ناميده شده‏اند چون معناى حقيقى و مقصود از آنها بين چند معنى مردد است و معناى حقيقى آن به معناى غيرحقيقى‏مشتبه شده‏است.البته متشابهات،بردوگونه‏است:
1- متشابهات بدوى; كه در بدو نظر، معناى آن ظاهر نيست ولى باملاحظه قراين داخلى و خارجى و تدبر درآن، تشابه از آن برطرف مى‏شود.
2- متشابهات مستقر; كه تشابه آن مستقر است و با ملاحظه قراين و تدبر در آن نيز، رفع نمى‏شود و براى فهم معناى آن بايد به راسخان درعلم يعنى نبى اكرم - صلى‏الله عليه وآله - و جانشينان برحقش مراجعه نمود.دربرخى‏از آيات و روايات، كلمه تاويل در مورد اين دسته از آيات يعنى متشابهات مستقر،استعمال گرديده و از معناومقصوداين بخش‏از آيات به عنوان‏تاويل ياد شده‏است « هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن‏ام‏الكتاب واخرمتشابهات فاماالذين فى‏قلوبهم زيغ فيتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله وما يعلم تاويله الاالله والراسخون فى‏العلم‏» (آل عمران، 7)
اين آيه كريمه، با لحن نكوهش، خبر داده كه افرادى كه در دلهاى آنان كژى و انحراف هست، آيات متشابه قرآن را دنبال مى‏كنند براى طلب فتنه و طلب تاويل آن، و حال آنكه هيچ كس جز خدا و راسخان در علم، تاويل آن را نمى‏داند.
هر چند تاويل نزد اهل لغت و تفسير، هم به معناى مصدرى به‏كار مى‏رود و هم به‏معناى وصفى، ولى ظاهرا دراين آيه، تاويل به‏معناى وصفى بوده و اضافه نيز معنوى است.6
در مرجع ضمير تاويله دركلمه « وابتغاء تاويله‏» دو احتمال است: «الكتاب‏» و «ماتشابه‏». ولى اظهر، رجوع آن به «ماتشابه‏» است; يكى به لحاظ اقربيت آن و ديگر به تناسب مغيى (اتباع متشابه) و غايت (طلب تاويل). زيرا مناسبت اتباع آيات متشابه با طلب تاويل متشابه، بيشتر است از طلب تاويل مطلق كتاب و اين تناسب با توجه به اينكه هرآيه‏اى تاويل مخصوص به خود را دارد نه اينكه مجموع قرآن داراى يك تاويل باشد، واضح است و نياز به بيان ندارد، چون طبيعى است كه اتباع از هرآيه براى طلب تاويل همان آيه است نه تاويل آيه ديگر، و وجود تاويل، براى هرآيه، علاوه براين‏كه ظاهر و متبادر به ذهن است، روايات فراوانى نظير «معتبره فضيل‏» و غير آن بر آن دلالت دارد، كه ذكر آن خواهدآمد. توهم نشود كه اقربيت در اينجا بامحور بودن بحث از كل قرآن معارض است زيرا دراين آيه كريمه، بعد از تقسيم كتاب به آيات محكم و متشابه، محور كلام، آيات متشابه و بحث از آن است و لذا ديگر سخنى از آيات محكمات به ميان نيامده‏است و آن تقسيم، مقدمه‏اى است‏براى ورود به بحث از آيات متشابه و موضع افراد منحرف و راسخان در علم نسبت‏به آن و به قرينه مناسبت مضاف (تاويل) و مضاف‏اليه (ه ماتشابه) قهرا مراد از تاويل متشابه، همان معنى و مقصود از آيات متشابه است كه جز براى خدا و راسخان درعلم، معلوم نيست و طلب كردن آن جز از طريق رجوع به كلام خدا و راسخان درعلم (نبى‏اكرم و جانشينان گرانقدرش - صلوات‏الله عليه و عليهم -) مذموم و ممنوع است، زيرا طلب كردن شى‏ء است از غير راه خودش.
و روايت معتبرى‏7 هم كه در شان نزول اين آيه كريمه رسيده است، همين استظهار را تائيد بلكه تثبيت مى‏كند، زيرا گوياى آن است كه «حيى‏» و «ابو ياسر» فرزندان «اخطب‏» و جمعى ديگر از يهود، به‏زعم باطل خود، طبق حساب حروف ابجد، از حروف مقطعه قرآن، مدت ملك حضرت محمد - صلى الله عليه و آله - و اجل امت آن حضرت را پيش‏بينى مى‏كردند و مقصود از حروف مقطعه را تعيين مدت ملك و اجل امت آن حضرت قرار مى‏دادند كه اين آيه در مذمت آنان نازل شد. از نزول آيه در مذمت آنان و تطبيق آيه كريمه با كارآنان به‏دست مى‏آيد كه حروف مقطعه، از آيات متشابه است و معنى و مقصود از آن تاويل مى‏باشد و مقصود از آن را تعيين مدت ملك نبى‏اكرم - صلى الله عليه و آله - و اجل امت آن حضرت قرار دادن، از مصاديق ابتغاء تاويل مذموم است. پس تاويل در اين آيه عبارت است از معنى و مقصود و نه چيز ديگر و شاهد ديگر براينكه معنى و مقصود از آيات متشابه تاويل ناميده شده است، روايت اسماعيل‏ابن جابر است:
عن الصادق - عليه‏السلام - (حينما سالوه - عليه‏السلام - عن تفسير المحكم من كتاب الله) فقال: اما المحكم الذى لم ينسخه شيى‏ء فقوله عز و جل «هوالذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات الاية‏» وانماهلك‏الناس فى‏المتشابه لانهم لم‏يقفواعلى‏معناه و لم‏يعرفوا حقيقته فوضعواله تاويلا من عند انفسهم بآرائهم و استغنوا بذالك عن مسئلة الاوصيا. 8
مراد از «حقيقت‏» دراين روايت، به قرينه اين‏كه در رديف معنى قرار گرفته و متعلق معرفت - كه معمولا در شناخت‏شخصى به‏كار مى‏رود - واقع شده، ظاهرا مصداق است. لذا از اين روايت استفاده مى‏شود كه متشابه تاويلى دارد و آن همان معنى و حقيقت و مصداق مقصود از آن است و براى آگاهى از آن بايد به اوصياء - عليهم‏السلام - مراجعه نمود و از آنان سئوال كرد، ولى مردم - آنان كه اوصياء را نشناختند و يا در برابر آنان استكبار ورزيدند - با آراء خود تاويلى براى آن وضع نموده و خود را از پرسش اوصياء - عليهم‏السلام - بى‏نياز دانستند و درنتيجه هلاك شدند.

تبصره

«ومايعلم تاويله الاالله والراسخون فى العلم ...»
هرچند ظهور سياقى كلام،اقتضاء مى‏كند كه مرجع ضمير «تاويله‏» دراين فراز از آيه كريمه هم خصوص «ماتشابه‏» باشد و مراد از تاويل در اين جمله نيز همان معنايى باشد كه در جمله قبل، از تاويل اراده شده‏است; اما از روايات فراوانى - كه تعدادى از نظر سند هم معتبر هستند - استفاده مى‏شود كه در اين فراز، مرجع ضمير «تاويله‏» خود قرآن است، نه بخش متشابه آن و مراد از تاويل هم، خصوص معناى مقصود از آيات متشابه نمى‏باشد بلكه اعم از آن است. زيرا در اين روايات، تاويل با غير معناى مقصود از آيات متشابه نيز تطبيق شده‏است. بنابراين مى‏توان گفت: اين جمله از آيه كريمه، كبراى كلى‏اى است كه تاويل در جمله اول، صغراى آن است. برخى از اين روايات، مانند: «معتبره فضيل‏» و «معتبره بريد» در ذيل معانى باطنى ذكر مى‏شوند و برخى ديگر مانند: «معتبره محمدابن مسلم‏» درذيل مصداق مستور آورده مى‏شود و در مورد بقيه روايات، مانند: «معتبره ابوعبيده‏»، روايت «سليم‏ابن قيس‏»، روايت «اسماعيل‏ابن جابر» جهت اختصار به ذكر آدرس اكتفا مى‏نمايم.9

ب - معانى باطنى آيات كريمه

از روايات فراوانى استفاده مى‏شود كه آيات كريمه - اعم از محكم و متشابه - علاوه برمعناى ظاهرى كه طبق اصول محاوره براى عموم، قابل فهم بوده و درموارد ابهام نيز قابل تفسير است، از معانى و مقاصد و معارف عميق ديگرى برخورداراست كه همگان را ياراى فهم آن نمى‏باشد و علم آن ويژه «راسخان در علم‏» است كه با عالم غيب در ارتباط و از زبان ويژه وحى آگاهند و براى درك آن معارف عميق بايد به آن سروران مراجعه نمود. البته همه افراد - حتى پس از آن‏كه راسخان درعلم، بيان كنند - تحمل آن را نخواهند داشت و لذا ائمه اطهار - عليهم‏السلام - آن را براى همه كس بيان نمى‏فرمودند كه گواه براين ادعا، صحيح «عبدالله ابن سنان‏» است:
عبدالله‏بن سنان مى‏گويد از «ذريح‏» شنيدم: كه من به‏امام صادق - عليه‏السلام - عرض كردم: خدا دركتابش مرابه چيزى فرمان داده است كه دوست دارم به آن عمل كنم. فرمود: آن چيست؟ عرض كردم: قول خداى عز وجل: «ثم ليقضوا تفثهم وليوفوانذورهم‏». فرمودند: «ليقضواتفثهم‏» لقاء امام است و «وليوفوا نذورهم‏» همان مناسك حج است. عبدالله بن سنان گويد: بعد خود خدمت امام صادق - عليه‏السلام - آمدم و عرض كردم: فدايت‏شوم معناى قول خداى عزوجل درآيه «ثم ليقضوا تفثهم وليوفوانذورهم‏» چيست؟ فرمودند: گرفتن شارب و چيدن ناخنها و چيزى شبيه آن است. عرض كردم: «ذريح محاربى‏» از شما نقل نمود كه فرموده‏ايد: «ثم ليقضوا تفثهم‏» لقاء امام است «وليوفوانذورهم‏» همان مناسك است. فرمود: «ذريح‏» راست گفته است و من هم درست گفتم، زيرا براى قرآن ظاهرى است و باطنى! و چه كسى تحمل (باور) مى‏كند آنچه را كه ذريح تحمل (باور) مى‏كند.10
البته در حقيقت‏باطن قرآن و اين‏كه آيا از معانى مستعمل فيه آيات كريمه است كه در عرض معانى ظاهرى اراده شده است و يا از مراتب طوليه معانى ظاهرى يا از لوازم خفى آن و يا از مصاديق مستور و پنهان آن است؟ ديدگاه محققين در اين زمينه متفاوت است و نياز به بحث عميقى دارد كه در اين مقال مجال آن نيست; ولى، اصل وجود باطن براى قرآن، مورد اتفاق خاصه و عامه است و روايات كثيره بلكه متواتره برآن دلالت دارد.
در برخى از روايات مانند «معتبره فضيل‏»، از روايات خاصه و روايت ابن‏عباس از روايات عامه، ضمن پذيرفته‏شدن اين‏كه قرآن كريم داراى بطن و بطون (معانى باطنى) است، بطن آن «تاويل‏» ناميده شده‏است.
فضيل از امام باقر - عليه‏السلام - نقل مى‏كند كه: «سئلت اباجعفر عليه‏السلام - عن هذه الرواية «مامن القرآن آيه الا ولهاظهر وبطن، فقال ظهره تنزيله و بطنه تاوليه ...»11 روايت ابن عباس نيز چنين است: «ان القرآن ذوشجون و فنون و ظهور وبطون... فظهره التنزيل وبطنه التاويل.»12 و در روايت «ابى عبدالرحمن السلمى‏» هم به نظر مى‏رسد كه مراد از تاويل، همان معناى باطنى است. كه مى‏فرمايد: «ان عليا - عليه‏السلام - مر بقاض فقال هل تعرف الناسخ من المنسوخ؟ فقال لا فقال هلكت و اهلكت. تاويل كل حرف من القران على وجوه‏»13
از استناد به آيه كريمه «و مايعلم تاويله الاالله والراسخون فى العلم‏» در ذيل معتبره «فضيل‏» استفاده مى‏شود كه: تاويل به معناى بطن از مصاديق تاويل درآيه كريمه است. و در معتبره «بريد» نيز تاويل در قبال تنزيل كه به دلالت روايت فضيل و ابن عباس، همان معانى باطنى قرآن كريم است.در ذيل سئوال از آيه كريمه «ومايعلم تاويله الاالله والراسخون فى العلم‏» ودر رابطه باآن ذكر شده كه از آن استفاده مى‏شود، تاويل در آيه شريفه، شامل تاويل به‏معناى مزبور (معانى باطنى قرآن) هم هست.پس ديگرنمى‏توان گفت تاويل در اصطلاح اين روايت، غير از تاويلى است كه در قرآن ذكر شده است.
معتبره بريد: «قلت لابى جعفر - عليه‏السلام - قول‏الله «و مايعلم تاويله الا الله والراسخون فى العلم‏» قال: يعنى تاويل القران كله الاالله والراسخون فى العلم، فرسول الله افضل الراسخين قد علمه الله جميع ماانزل عليه من التنزيل والتاويل وما كان الله منزلا عليه شيئا لم يعلمه تاويله‏»14

ج - مصداق خارجى وتجسم عينى وعد و وعيدهاى قرآن كريم در مورد آخرت و ساير پيشگويى هاى آن:

در قرآن كريم پيشگويى‏ها و وعد و وعيدهاى فراوانى در مورد جهان آخرت ابراز شده است كه حقيقت عينى ومصداق خارجى آن وعد و وعيدها، در اين جهان براى انسان، نامعلوم مى‏باشد. و دربعضى از آيات كريمه كه كلمه تاويل به حسب نظرمشهور، در مورد قرآن به‏كار رفته ظاهرا مراد از آن همان مصداق عينى وعد و وعيدهاى قرآن كريم و اخبارهاى آن از جهان آخرت است. مانند:
«الذين اتخذوا دينهم لهوا ولعبا و غرتهم الحيوة الدنيا فاليوم ننسهم كمانسوا لقاء يومهم هذا وماكانوا بآياتنا يجحدون ولقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم هدى و رحمة لقوم يؤمنون هل ينظرون الاتاويله يوم ياتى تاويله يقول الذين نسوه من قبل قدجاءت رسل ربنا بالحق فهل‏لنا من شفعاء...» (اعراف:51،52،53).
دراين آيه كريمه در مرجع ضمير «تاويله‏» اختلاف است. برخى 15، آن رابه كتاب ارجاع داده‏اند و برخى‏16، مرجع آن را«ماوعدوا به فى القرآن‏» يعنى وعده‏هايى كه درآيات قبل، درمورد آخرت داده شده، دانسته‏اند و چه بسا ملاحظه سياق، همين قول دوم راتقويت نمايد. زيرا آيات قبل و بعد جز آيه 52، همه درمورد قيامت و وعده‏هاى مربوط به آن است و از ملاحظه اين آيات به ذهن مى‏آيد كه محور كلام دراين آيات، آخرت و وعده‏هاى مربوط به آن مى‏باشد و ذكر آيه 52 نيز ظاهرا (والله هوالعالم) براى بيان اين نكته باشد كه: كافرانى كه فريفته زندگى دنيا شده‏اند و دينشان را به بازيچه گرفته‏اند و آخرت را فراموش كرده‏اند، بر آنان حجت تمام و مطالب مربوط به دين و آخرت برايشان بيان شده و راه هرگونه عذر وبهانه‏اى براى‏آنان مسدود است، زيرا براى آنان كتابى كه بر پايه علم ودانش و هدايت و رحمت‏براى مومنين است، آورده‏ايم. باتوجه به نكته مزبور، بعيد نيست كه ارجاع ضمير به كتاب هم به لحاظ اشتمالش بر وعد و وعيدهاى آخرتى باشد، كما اينكه ظاهر اكثر و صريح بعضى از كسانى كه مرجع ضمير را كتاب دانسته‏اند، همين است.17
بلى در تفسير «الميزان‏»18 آمده است كه: اين معنى خلاف ظاهر است، زيرا ظاهر اضافه تاويل به كتاب، آن است كه تمام كتاب، تاويل دارد و لكن تمام نيست چون ظهور مزبور، ظهور اطلاقى است و نزد عرف و عقلا در صورتى براى كلام ظهور اطلاقى منعقد مى‏شود كه صارفى يا چيزى كه صلاحيت‏براى صرف كلام از ظهور اطلاقى دارد، در اطراف كلام نباشد و در اين آيه شريفه اگر سياق، مانع ظهور اطلاقى وموجب ظهور دريكى از دو احتمال مزبور نباشد كه هست، لااقل باوجود آن، شرط انعقاد ظهوراطلاقى، كه خالى‏بودن كلام است از چيزى كه صلاحيت‏براى قرينه بودن را دارد محقق نيست; پس چنين ظهورى وجود ندارد ولذا عده كثيرى از مفسرين، بااينكه ضمير را به كتاب ارجاع داده‏اند، تاويل را، عاقبت، معنا كرده‏اند ومراد از آن را آشكار شدن صدق آن به واسطه ظهور و تحقق وعد و وعيدهاى آن دانسته‏اند. به هرحال، اظهر، آن است كه مراد از تاويل قرآن در اين آيه كريمه، همان مصداق خارجى و تجسم عينى خبرها و وعد و وعيدهايى است كه قران كريم در زمينه آخرت بيان داشته است و ماهيت آنها دراين جهان براى انسان پنهان است; چه مرجع ضمير، به قرينه سياق و اينكه محور كلام قيامت و خبرهاى مربوط به آن است، «ما وعدبه فى‏القرآن‏» باشد و چه مرجع، «كتاب‏» باشد به لحاظ اشتمالش برآن وعد و وعيدها; و:
«بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياتهم تاويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين‏» (يونس: 39) در اين آيه اكثريت قريب به اتفاق مفسرين ضمير «تاويله‏» را به «مالم‏يحيطوا» ارجاع داده‏اندولى «قرطبى‏» ضمير را به تكذيب كه مصدر «كذبوا» مى‏باشدبرگردانده‏است، زيرا در تفسير «ولماياتهم تاويله‏» مى‏نويسد: «اى ولماياتهم حقيقة عاقبة التكذيب من نزول العذاب بهم‏» در اين عبارت، تاويل به حقيقت‏خارجى «عاقبت‏»، معنى شده و ضمير به «تكذيب‏» ارجاع داده‏شده‏است; بديهى است طبق تفسير مذكور، اين آيه از زمره آياتى كه تاويل در آنها درمورد قرآن كريم به‏كار رفته است، خارج خواهد شد. هرچند باتوجه به سياق «كذالك كذب‏الذين من‏قبلهم فانظر كيف كان عاقبة‏الظالمين‏» و باتوجه به اينكه تاويل در لغت و دركلمات مفسرين به‏معنى «عاقبت‏»، نيز آمده‏است، اين تفسير خيلى دور از واقعيت نمى‏باشد، ولى اظهر، ارجاع ضمير به «مالم يحيطوا» است و لذا جمهور مفسرين نيز چنين فهميده‏اند. در تفسير «مالم يحيطوا» هم ديدگاههاى مفسرين گوناگون است. بعضى آن را به وعد و وعيدها و اخبار قرآن از آخرت، بهشت و جهنم و برخى به آيات متشابه تفسير نموده‏اند. پاره‏اى نيز گفته‏اند: مراد از آن، مطلق آياتى است كه آنها احاطه به علمش ندارند ودر كلمات عده‏اى نيزبه «قرآن‏» معنى شده‏است كه بعيد نيست مراد آنان هم از قرآن، آن دسته‏اى از آيات باشد كه معنى و حقيقت آن براى انكار كنندگان نامعلوم است. به هرحال به نظر مى‏رسد هرچند «مالم يحيطوا» به خودى خود، ظاهر درمعناى سوم - مطلق آياتى كه احاطه به علمش ندارد - است ولى باتوجه به «لماياتهم تاويله‏»، اظهر، تفسير اول است. و در نتيجه، معناى تاويل در اين آيه كريمه نيز همان معنايى است كه در آيه گذشته بيان شد. يعنى مراد از آن، مصداق خارجى و حقيقت عينى وعد و وعيدهاى قرآن واخبارهاى غيبى‏آن نسبت‏به عالم آخرت است. زيرا كلمه «اتيان تاويل‏» مناسب با چنين معنايى است. بلى باصرف‏نظرازاين جمله،مى‏توان «مالم يحيطوا» رابه مطلق آن چه از قرآن كه براى آنان مجهول است چه از حيث معنا، مانند آيات متشابه وچه‏ازحيث‏مصداق،نظيراخبارهاى‏غيبى وعدو وعيدهاى آن، تعميم داد. و حتى بعيد نيست اطلاقش شامل معناى باطنى قرآن كريم هم بشود و در نتيجه در اين آيه، كسانى را نيز كه به خاطر جهلشان معانى باطنى قرآن را انكار مى‏كنند، نكوهش و تهديد فرا بگيرد و اين تعميم باتفسيرى كه ضمير به تكذيب برگردد نيز مناسب است (والله هوالعالم). دربرخى از روايات‏19نيز مصداق خارجى و تجسم عينى وعدها و پيشگويى‏هايى از قرآن‏كريم كه ظرف وقوعشان درهيمن دنياست، تاويل ناميده شده و درموردآن، لفظ «تاويل‏» به كار رفته‏است.

د- مصداق مهم وبرجسته‏اى كه‏از نظرعرف‏پوشيده است

درپاره‏اى از روايات، مصاديق برجسته‏اى از مفاهيم آيات كريمه كه انطباق آيات برآنها در نزد عرف آشكار نيست و مصداق بودن آنها براى آيات، نزد عامه مردم، ناشناخته‏است و احتياج به تبيين دارد، تاويل ناميده مى‏شود. خفاء انطباق آيات برآن مصاديق، گاه ازآن جهت است كه اين مصاديق در آينده به وقوع مى‏پيوندندو چون تاكنون واقع نشده‏اند، درنظر عرف ناشناخته‏اند و گاه از آن جهت است كه مصداق بودن آن مبتنى است‏بر توسعه درمفهوم آيه و تعميم آن به مراتب معنوى و فوق عرفى آن و گاهى نيز از نقطه نظر حذف متعلق در آيات كريمه بوده و درمواردى بدان جهت است كه: درزمان گذشته واقع شده‏است و براى افراد اين زمان نامعلوم است. دراينجا به لحاظ اختصار به ذكر بخشى از آن روايات اكتفا مى‏نماييم.
صحيح فضيل: « قلت لابى جعفر عليه‏السلام - قول الله عزوجل فى كتابه: «ومن‏احياهافكانما احياالناس جميعا» قال: من حرق او غرق. قلت: من اخرجها من ضلال الى هدى؟ قال: ذلك تاويلهاالاعظم‏»20
صحيح حمران: «قلت لابى عبدالله - عليه‏السلام - اخبرنى عن‏قول‏الله عزوجل «ومن‏احياها فكانما احيى‏الناس جميعا» قال: من حرق او غرق ثم سكت ثم قال: تاويلها الاعظم ان دعاها فاستجابت‏له‏»21. در اين دو روايت، هدايت و دعوت به حق كه از مصاديق احياى نفس است ولى انطباق مفهوم آيه كريمه(احياى نفس) برآن در نزد عرف پوشيده است،تاويل اعظم آيه كريمه ناميده شده‏است. و سبب خفاء، آن است كه انطباق آيه كريمه برآن، مبتنى است‏برتوسعه مفهوم عرفى احياو تعميم آن به احياى معنوى كه محتاج به بيان است.
معتبره اسحق‏بن‏عمار: «سمعت اباعبدالله - عليه‏السلام - يقول ان‏للقرآن تاويلا فمنه ما قدجاء و منه مالم يجى فاذا وقع التاويل فى‏زمان امام من‏الائمة - عليه‏السلام - عرفه امام ذلك الزمان‏»22 . در اين روايت، تاويل قرآن به چيزى توصيف شده كه بعضى ازآن، روى داده و بعضى از آن در آينده واقع خواهد شد.وهرگاه كه واقع شود امام آن زمان، آن را مى‏شناسد و يا آن رامعرفى خواهدنمود، و چنين چيزى، يا مصاديق خبرهاى غيبى و پيشگويى‏هاى قرآن كريم‏است كه در خارج و درطول زمان به تدريج تحقق مى‏يابند ويامطلق مصاديقى ازآيات كريمه است كه درآينده واقع خواهندشد.
معتبره محمدبن‏مسلم: «سمعت‏اباعبدالله - عليه‏السلام - يقول:ان لقيام‏القائم - عليه‏السلام - علامات تكون من‏الله عزوجل للمومنين. قلت: وماهى جعلنى‏الله فداك قال ذالك قوله عزوجل «ولنبلونكم‏»يعنى‏المؤمنين قبل خروج‏القائم- عليه‏السلام- «بشيى‏ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات و بشر الصابرين‏»قال‏نبلونكم‏بشيى‏ء من‏الخوف من‏ملوك بنى فلان فى آخر سلطانهم «والجوع‏» بغلاءاسعارهم ونقص من الاموال قال كساد التجارات وقلة‏الفضل ونقص من‏الانفس قال موت ذريع و نقص من الثمرات لقلة ربع مايزرع و بشرالصابرين عندذلك بتعجيل‏الفرج يا محمد هذاتاويله ان‏الله عزوجل يقول «ومايعلم‏تاويله الاالله والراسخون فى‏العلم‏»23.
بيان: ضمير تاويله ظاهرا به قوله عزوجل در صدر روايت‏برمى‏گردد ولى درمشاراليه «هذا» احتمالاتى وجود دارد:
1- مشاراليه آن، همان مشاراليه «ذلك‏» درصدر روايت‏باشد كه عبارت است‏از:«كون علامات من‏الله للمؤمنين لقيام‏القائم - عليه‏السلام‏»; 2- مشاراليه آن، همان مشاراليه‏«ذلك‏» باشد ولى مشاراليه «ذلك‏» همان علامات است.
3- مشاراليه آن، تبيين معنى و تعيين مصداقى باشد كه توسط حضرت انجام گرفت.
4- مشاراليه آن مصاديقى باشد كه در ذيل فرازهاى آيه شريفه بيان شده‏است و مفرد بودن آن هم به اين لحاظ باشد كه مجموع آن مصاديق، مدلول آيه شريفه است.
بنابراحتمال اول، مراد از تاويل، معنا و مفهوم باطنى خواهد بود،زيرا خبراز وجود علامات‏براى قيام حضرت مهدى - عليه السلام - از سنخ معنا و مفهومى است كه دلالت آيه برآن، ظاهر نمى‏باشد. و بنابراحتمال سوم هم، تاويل به معناى مصدرى است ولى بنابراحتمال دوم و چهارم، تاويل به معناى وصفى است و برامورى حمل شده كه از مصاديق آينده مفهوم آيه‏كريمه است و انطباق آيه به خودى خود براى افراد عادى آشكار نيست و نياز به بيان دارد واظهر احتمالات، همين احتمال چهارم است.
روايت‏بريد كناسى:«سالت اباجعفر - عليه‏السلام - عن قول الله عزوجل: «يوم يجمع‏الله الرسل فيقول ماذا اجبتم قالوا لاعلم‏لنا» فقال: ان لهذا تاويلا يقول ماذا اجبتم فى‏اوصيائكم الذين خلفتموهم على اممكم؟ فيقولون لاعلم لنا بمافعلوا من بعدنا»24 دراين روايت‏شريف، كلمه تاويل درمورد اوصياى پيامبران و اين‏كه خدا درقيامت از پيامبران سئوال مى‏كند كه درباره آنها چه جواب داده‏شديد، به كار رفته‏است كه مصداقى است از آنچه كه پيامبران ابلاغ نموده‏اند و در روز قيامت‏خداوند از آنان سئوال مى‏كند كه درباره آن چه جواب داده‏شديد. ولى مصداق بودن آن از نظر عرف و عامه مردم پوشيده است و ظاهرا سبب خفا، حذف متعلق دركلام است.
به هرحال،از مجموع روايات مزبور دراين قسم،استفاده مى‏شود كه به مصاديق مستور و پنهان آيات كريمه، تاويل اطلاق شده و يكى از اقسام تاويل قرآن، همين مصداق مستور و پنهان است كه مورد غفلت عامه مردم قرار مى‏گيرد.
باتوجه به معتبره محمدبن مسلم كه درآن، تاويل به‏معناى مزبور با تاويل درآيه كريمه «ومايعلم‏تاويله‏الاالله والراسخون فى‏العلم‏» تطبيق شده‏است، معلوم مى‏شود كه يكى ديگر از صغريات تاويل، در آن آيه كريمه، همين مصداق مستور و پنهان است و ديگر نمى‏توان گفت چه بسا تاويل در لسان اين روايات غير از تاويلى باشد كه درقرآن بيان شده‏است.

نتيجه‏گيرى

تااينجا بااستظهار ازآيات كريمه و قسمتى از روايات شريفه، علاوه برنتيجه‏اى كه درابتداى سخن بيان شد امور ذيل نيز روشن شد:
1- درقرآن كريم، كلمه تاويل پنج‏بار در مورد قرآن به كار رفته‏است: يك بار به‏معناى «مقصود از آيات متشابه‏» و سه‏باربه معناى «مصداق خارجى و تجسم عينى وعد و وعيدها و خبرهاى قرآن در زمينه آخرت‏» و يك بار هم در معنايى «اعم از معناى واقعى آيات متشابه و معارف باطنى ومصاديق مستور آيات كريمه - چه‏محكم و چه متشابه - به كار رفته‏است‏».
2- تاويل،اختصاص به آيات متشابه ندارد و همه آيات كريمه را شامل مى‏شود.
3- علم به تاويل قرآن، ويژه خداوند و «راسخان درعلم‏» (نبى‏اكرم وائمه اطهار - عليهم السلام -) است كه با مبداء وحى، در ارتباط بوده و با زبان ويژه قرآن كريم آشنايند و براى ديگران جز از طريق مراجعه به ايشان و استفاده از كلمات درربار آنان براى فهم تاويل قرآن راهى وجود ندارد و غير آنان حق ندارند بدون دليل و بيان،از كلام خداوند و روايات نبى اكرم و ائمه‏هدى - عليهم‏السلام - معنايى را باراى و استحسان، براى آيات متشابه قرآن برگزينند ويا مطلبى را كه طبق اصول محاوره، آيات برآن دلالت ندارد به عنوان معناى باطنى آيات كريمه عرضه بدارند وياآيات كريمه را با مصاديقى كه‏انطباق آيات برآنهاآشكارنيست، تطبيق دهند. زيرااين همان تاويل‏طلبى ناحق و انحرافى است كه درآيه‏كريمه قرآن و در روايت «اسماعيل‏بن جابر» و روايات ديگر،از آن ذمت‏شده‏است.

پى‏نوشتها:

1- شماره صفر و پيش شماره اول، (پاييز و زمستان 1370).
2- مقاله شامل 135 صفحه است كه بيست صفحه آن در دو شماره‏فوق چاپ شده‏است.
3- سوره‏يوسف (12) آيات 6،21،36،37،44،45،100،101، سوره كهف (18) آيات 78 و 82; سوره نساء(14) آيه 59; و سوره‏اسراءآيه 35; سوره اعراف(7)آيه 53; سوره يونس(10) آيه 39; سوره آل عمران(3)آيه 7
4- آل عمران(3)، آيه 7
5- سوره اعراف(7)، آيه 53; سوره يونس(10) آيه 39
6- زيرا اولا ابتغاء كه مصدراست‏به آن اضافه شده‏است و اضافه مصدر به مصدر متدوال نيست و ثانيا تاويل دراين آيه كريمه متعلق علم قرار گرفته و تعلق علم بمعناى وصفى اظهراست و ثالثا اگر تاويل مصدر باشد اضافه آن به ضمير قرآن اضافه مصدر به مضمون و اضافه لفظيه است‏كه به تعبير ابن‏عقيل غير محضه و در نيت انفصال است ولى اگر به معناى وصفى باشد وصف غير عامل است و اضافه محضه و انفصال خلاف اصل است، عبدالله‏بن عقيل العقيلى مى‏نويسد: «ان‏الاضافة على قسمين: محضة و غيرمحضة; فالمحضة، هى غير اضافة الوصف المشابه للفعل المضارع الى‏معموله و غيرالمحضة، هى اضافة الوصف المذكور، فان كان المضاف‏غيروصف او وصفا غير عامل فالاضافة محضة... و سميت محضة، لانهاخالصة من نيته الانفصال بخلاف غيرالمحضة فانها على تقديرالانفصال.» شرح ابن‏عقيل، (سيدالشهداء،قم، 1411، ه)، ص 249
7- حدثنامحمدبن‏الحسن‏بن‏الوليد - رحمه‏الله - قال حدثنا محمدبن‏الحسن الصفار، عن ابراهيم بن‏هاشم، عن الحسن‏بن محبوب، عن على‏بن رئاب، عن محمدبن قيس قال سمعت اباجعفر - عليه‏السلام - يحدث ان حييا واباياسر ابنى اخطب و نفرا من يهود اهل نجران‏اتوارسول‏الله - صلى‏الله‏عليه‏وآله - فقالو له: اليس فيماتذكر فيماانزل‏الله عليك «الم‏» قال بلى قالوا: اتاك بهاجبرئيل من عندالله‏تعالى؟ قال: نعم قالوا:لقدبعثت انبياء قبلك ومانعلم نبيا منهم‏اخبر نامدة ملكه وما اجل امته غيرك قال: فاقبل حيى ابن اخطب على‏اصحابه فقال لهم: الالف واحد واللام ثلثون، والميم اربعون فهذه‏احدى و سبعون سنة فعجب ممن يدخل فى دنيا مدة ملكه واجل امته‏احدى و سبعون سنة قال: ثم اقبل على رسول الله - صلى‏الله على وآله - فقال له: يامحمد هل مع هذا غيره؟ قال: نعم قال: هاته قال: المص قال هذه اثقل و اطول الالف واحد واللام ثلثون والميم اربعون والصاد تسعون فهذه ماة و احدى و ستون سنة ثم قال لرسول‏الله - صلى‏الله‏عليه‏وآله - فهل مع هذا غيره قال: نعم... الخ فذكر ابوجعفر - عليه‏السلام - ان هذه الايات انزلت فيهم منه آيات محكمات هن ام‏الكتاب و اخر متشابهات. قال و هى تجرى فى وجه آخر على غيرتاويل حيى وابى‏ياسر واصحابها. (شيخ صدوق، معانى‏الاخبار،انتشارات صدوق، تهران، 1379، ص 23)
8- شيخ حر عاملى، وسايل الشيعه (مكتبه‏الاسلاميه، تهران، 1341هق) ج 18، ص 148، حديث 62
9- مجلسى، بحارالانوار، (ج 93، ص 55) روايت اسماعيل‏بن جابر را از تفسيرنعمانى‏نقل نموده‏است وسيدهاشم‏بحرانى - ره - درتفسيرالبرهان (اسماعيليان، قم، بى‏تا) ص 270 روايت‏سليم‏بن‏قيس را درذيل آيه 7 سوره آل عمران آورده‏است. و محمدبن يعقوب كلينى - ره - در روضه كافى ( چاپخانه حيدرى، تهران، 1362 ق، ج 8، ص 269) وعلى بن‏ابراهيم‏القمى درتفسيرالقمى،(نجف، 1387 ق، ج 2، ص‏152) روايت ابوعبيده راذكرنموده‏اند كه سندآن درتفسيرالقمى‏صحيح‏است.
10- الشيخ الصدوق، من لايحضره الفقيه (دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1410 ق) ج 2، ص 290، باب قضاءالتفث، حديث 8; مخفى نباشد كه سند اين روايت دركافى و معانى الاخبار مشتمل برسهل‏بن‏زياد است ولى درفقيه صحيح است. زيرا به سند شيخ صدوق به عبدالله‏بن‏سنان است كه صحيح اعلايى است.
11- مجلسى، پيشين، ج 2، ص 97 حديث 64و ص 94 حديث 47 و ج 23 ص 197 حديث 27; ر. ك: محمدبن‏الحسن‏الصفارالقمى، بصائرالدرجارت (مكتبة آيه‏الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق) ص 196 و 203
12- جلال الدين السيوطى، الدرالمنثور، (دارالفكر، بيروت، 1403 ق) ج 2، ص 150 ذيل آيه 7، سوره آل‏عمران
13- مجلسى، پيشين، ج 92، ص 95 حديث 45; شيخ حرعاملى، پيشين، ج 18، حديث 65
14- محمدابن‏يعقوب‏كلينى،اصول‏كافى(چ حيدرى،تهران،1363 ق) كتاب الحجة، ص‏13;ومجلسى،پيشين، ج‏23 ص 199;علامه مجلسى معتبره بريد رابادو سندازبصائرالدرجات‏نقل نموده‏كه يكى‏ازآن سندهاهمان سند اصول كافى است كه ضعيف است ولى سند ديگر معتبر وصحيح مى‏باشد.
15- البيضاوى، پيشين، ج 1، ص 341: «الامايؤل اليه امره من تبين صدقه بظهور مانطق به من الوعد و الوعيد»; محمود آلالوسى، روح‏المعانى (داراحياءالتراث العربى، بيروت، 1405 ق) ج 8، ص 128; محمودابن عمرالزمخشرى، الكشاف، (دارالمعرفة، بيروت، بى‏تا) ج 2، ص 65; والسيد عبدالله الشبر، تفسير شبر،(داراحياءالتراث العربى،بيروت، 1407 ق) ص 175;...
16- الفضل‏بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان، (مكتبه آية‏الله المرعشى نجفى، قم، 1403 ق)، ج 2، ص 426: «يوم ياتى تاويله‏» يوم ياتى‏عاقبة ما وعدوابه و...
17- ر. ك: بيضاوى و زمخشرى وآلوسى و شبر، پيشين (مذكور در شماره 28); ومحمدالقرطبى،الجامع‏الاحكام‏القرآن،(دارالكتب، بيروت،1380 هق) ج 7، ص 217;ابوالفتوح رازى، تفسير ابوالفتوح،(چاپ قديم مظفرالدين‏شاه، تهران، 1323 هق)، ج 2، ص 400;
18- طباطبايى، پيشين، ج‏3، ص 22
19- روايت ابوبصير«قال ابوعبدالله - عليه‏السلام - فى‏قوله عزوجل: «هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق...» فقال والله مانزل تاويلها بعد ولاينزل تاويلها حتى يخرج القائم - عليه‏السلام - فاذا خرج القائم لم يبق كافربالله العظيم ولامشرك بالامام الاكره خروجه‏» العروسى الحويزى، عبدالعلى (الشيخ عبدعلى العروسى الحويزى، 8 نورالثقلين، (علميه، قم، 1383 هق)، ص 211، حديث 129; دربرخى ديگر از روايات لفظ تاويل در مورد مصداق خارجى و تحقق عينى مطلوب قرآن به‏كار رفته‏است مانند:
صحيح محمدبن‏مسلم: «قلت لابى جعفر - عليه‏السلام - قول‏الله عزوجل (وقاتلوهم حتى لاتكون فتنة...) فقال لم يجى‏ء تاويل هذه آلاية بعد ان رسول الله - صلى الله عليه وآله - رخص لهم لحاجته و حاجه اصحابه فلوقدجاء تاويلها لم يقبل منهم لكنهم يقتلون حتى يوحدالله عزوجل و حتى لايكون شرك‏» همان، ص 154، حديث 95; كلينى، پيشين، ج 8، ص 201
20و21- العروسى‏الحويزى،پيشين،ج 1،ص 619،حديث 154وص‏620،ح‏155
22 و 23- مجلسى،پيشين، ج‏92، ص‏97، حديث‏62 وج‏2، ص‏202، ح 28
24- نورالثقلين، پيشين، ج 1، ص 688، حديث 427

مقالات مشابه

بررسی تأویل از دیدگاه آیت الله معرفت و ابن عربی

نام نشریهپژوهش‌های نفسیر تطبیقی

نام نویسندهابراهیم ابراهیمی, طاهره حاجی علیخانی

بررسی تطبیقی تأویل در تفسیر صافی و تفسیر القرآن الکریم

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمهدی لطفی, سیدخلیل کوهی

بررسی گفتاری در باب تأویل و تفسیر

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهمحمد بیابانی اسکویی

تأملی دیگر در باب تأویل

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهمحمد بیابانی اسکویی

پاسخ به شبهاتی در باب تأویل و تفسیر

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهمحسن بیدارفر

تأویل و تفسیر

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی

تأویل و راسخان در علم

نام نشریهالهیات و حقوق

نام نویسندهعلی‌اصغر ناصحیان